جدول جو
جدول جو

معنی محقق شدن - جستجوی لغت در جدول جو

محقق شدن
در واییدن بثبوت رسیدن ثابت شدن
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
محقق شدن
Materialize
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محقق شدن
materializar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محقق شدن
materialisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
محقق شدن
materializować
دیکشنری فارسی به لهستانی
محقق شدن
материализоваться
دیکشنری فارسی به روسی
محقق شدن
матеріалізуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محقق شدن
materialiseren
دیکشنری فارسی به هلندی
محقق شدن
materializar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محقق شدن
matérialiser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محقق شدن
materializzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محقق شدن
साकार होना
دیکشنری فارسی به هندی
محقق شدن
বাস্তবায়িত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
محقق شدن
terwujud
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محقق شدن
somutlaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محقق شدن
실현되다
دیکشنری فارسی به کره ای
محقق شدن
להתממש
دیکشنری فارسی به عبری
محقق شدن
实现
دیکشنری فارسی به چینی
محقق شدن
実現する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محقق شدن
kutokea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محقق شدن
เป็นจริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
محقق شدن
تجسّد
دیکشنری فارسی به عربی
محقق شدن
حقیقت بننا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احمق شدن
تصویر احمق شدن
نادان شدن گول شدن بیخرد و سفیه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتق شدن
تصویر مشتق شدن
فرا گرد آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملحق شدن
تصویر ملحق شدن
پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره
متفق گردیدن یکی شدن همیوگشتن ساز وار شدن یکی شدن متحد شدن: آخر الامر بر آن متفق شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتقن شدن
تصویر محتقن شدن
جمع شدن (شیر خون و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
سوزیدن سوختن سوخته شدن محترق گردیدن (گشتن) : چون اخترم شگفت مکن چندین گر محترق شدم از گردان خور. (مسعود سعد) سوزنده شدن سوزان شدن محترق گردیدن (گشتن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط شدن
تصویر محیط شدن
گرد کیدن فرا گرفتن احاطه کردن در بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گریفتن تنوییدن استوار شدن پا برجا گشتن: شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد، (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشته گشتن از عمل و تصرف باز داشته شدن: گوسپندی بکشد همانجای که محصر شود اگر در حل باشد یا در حرم، تنگ گیرنده، ناقه ای که سوراخ پستان او تنگ شود
فرهنگ لغت هوشیار
آویزان شدن آویخته شدن، از شغل خود بر کنار شدن کارمند دولت موقتا تا باتهام و رسیدگی بعمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممزق شدن
تصویر ممزق شدن
پاره شدن شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحق شدن
تصویر ملحق شدن
همبستن، پیوستن، متصل شدن: (... و در کجور بامیرزاده رستم و امیرزاده اسکندر و امیر سلیمان شاه ملحق شد) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 406: 2)
فرهنگ لغت هوشیار